سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نقد و شعر و ادبیات

صفحه خانگی پارسی یار درباره

غزلی چدید




لبی خندان که شیرین چون شکر بود
گلی خندان که در باغی دگر بود
 
دلی خونین که از بیم رقیبان
همیشه بیقرار آسیمه سر بود
 
ندانم در چه حالی بود و می گفت
مگر با غیر من او را نظر بود
 
بنازم عشق مجنون را که لیلی
بدید و گفتش این دیوانه تر بود
 
به عاشق هر چه گفتند اینچنین گفت
شماری را که چون من کور و کر بود
 
طبیبی از پی درمان بیارید
که این را هم دوایش بی اثر بود