غزلی تازه
کودکی تنها نشسته انتهای جاده
آشنایی دارد او خود با بلای جاده مادرش از دست رفته خواهرش خونین جگردست بر سر می زد اوبا های وای جاده می توان گفت این بلا با آن بلا فرقی نداشتهر که اینجا تا نباشد آشنای جاده بهترین حرفی که باید زد همین حرف است و بسمن خودم رقصیده ام با هر نوای جاده از بس اینجا مادرانی داغ دیده می شونددخترانی بیوه آری با خطای جاده تا به مقصد می رسی سالم خدا را شکر کنچون خبر دیگر نباشد از بلای جاده این علائم خود مسیری را مشخص می کندتازه نصبش کرده اند در هر کجای جاده راه باید طی شود هر چند طولانی ولیما ندیدیم اینکه می سازند به جای جاده