شعری جدید
وسعت عشق که از خون جگر معلوم است
چه کسی می داند
چه کسی می خواند
نغمه دور شدنهای دراز
چه کسی می داند
چه کسی می خواند
چه کسی می گوید
جانمازی که به هنگام وضو پهن شده
از خدا می گوید
رد پایی که در این بیشه دور
به زمین چسبیده ست
خواه ناخواه کسی
گذرش افتاده به چنین جایی باز
چه کسی می داند
چه کسی می خواند
چه کسی می گوید
که در اندیشه او
همه جا معلوم است
چه کسی می داند
چه کسی می خواند
چه کسی می گوید
چه کسی خوابیده
روی این بسترنرم تا سحر گاه شبی
بستر از جنس حریر
چه کسی می داند
چه کسی می خواند
چه کسی می گوید
نه تو می دانی و من
همه چیز و همه کس
رفتنی خواهد بود
نه تو می مانی و من
چه کسی می داند
چه کسی می خواند
چه کسی می گوید
چه کسی می بیند
بوسه ای می چیند
ز یتیمان شاید
چه کسی می داند
چه کسی می خواند
چه کسی می گوید
من نمی گویم و تو می گویی
یک نفر را که به نان شب خود مهتاج است