گویا در این حیاط
گویا در این حیاط مهمان دیگریست
اوزل زده به من انسان دیگریست طبع خیال من شعری سروده داشتتا خواندنی شود عنوان دیگریست از عشق یادگار خون جگر بس استفهمیدنش یقین تاوان دیگریست خوش باش و یار خود دیوانه بر گزینلعل لبش ببین درمان دیگریست لیلی کجا رود مجنون کجا رودباقی اگر چنین فرمان دیگریست